گروهخوانی

داستان شروع پست‌های «خلاصه کتاب»

راستش از زمانی که با کتاب آشنا شدم، مدتی می‌گذرد و آن‌قدر از خواندن کتاب عایدم شده است که گفتنی نیست. اما یک چیز را می‌دانم . زمانی که درگیر کتابی هستم، تقریبا عموم مطالبش یادم می‌ماند، می‌فهمم که مطالب آن کتاب در زمانی که دارم می‌خوانمشان به چه کارم می‌آید. و اینکه حواسم هم هست که سعی کنم و به چیزهای جدیدی که یاد گرفته‌ام پایبند بوده و در زندگی‌ام آنچه به کارم می‌آید را عملی کنم.

اما خوب آن کتاب هم روزی تمام می‌شود طبیعتاْ! کتاب دیگری شروع شده که گاهی حوزه‌اش مشابه قبلی یا شاید هم که کاملا متفاوت است. وقتی آن را شروع می‌کنم، با آن کتاب درگیر شده و دیگر کم‌کم یادم می‌رود که کتاب قبلی برای من دقیقا چه به ارمغان آورده بود.

به همین دلیل هم تصمیم گرفتم که در سایت شخصی خودم، کتاب‌های فارسی‌ای که می‌خوانم را (چه آنها که به فارسی نگارش شده‌اند و چه آنها که ترجمه شده‌اند) خلاصه کنم تا یادم بماند که چه کتابی را چه زمانی خوانده‌ام و مخصوصا نکان کلیدی آن کتاب چه بوده و در زمان خواندنش توانسته چه تاثیری در زندگی‌ام داشته‌ است. در اینصورت امیدم این است که برای من بماند به یادگار، که از هر کتابی چه وام گرفته‌ام و چه آورده‌ای برایم داشته است. قرارم با خودم این است که بعد از نوشتن هر خلاصه کتابی، آنچه برای من عایدی داشته را جدا بنویسم که هر زمان خواستم به کتابی رجوع کنم، بدانم در زمان خودش و بسته به شرایط زمانی و سن و سالی که داشته‌ام چه برداشتی از آن داشته‌ام.

دلیلش هم این است که به نظر من هر کتابی که در هر زمانی، آورده‌اش بسته به موقعیتی بوده است که آن را خوانده‌ام. این کار شاید کمک کند که زمانی دیگر هم بتوانم خودم به این خلاصه‌ها برگردم و دوباره مرور کنم که چه خوانده‌ام و آنچه خوانده‌ام به چه کارم آمده است و آن روز به چه کارم خواهد آمد.

صادقانه بگویم که امید دارم که این کار اول به کار خودم بیاید. من همیشه برای خواندن و رد شدن از خیلی چیزها (حتی کتاب خواندن) عجله داشته‌ام. حدود ۱۰۰ ها کتاب نخوانده در برنامه‌ام دارم که بخوانم‌شان، اما این را متوجه شدم که زیاد خواندن نیست که مهم است، مهم این است که من از هر مفهومی که هر کتابی برایم به ارمغان می‌آورد، چه بهره‌ای در زمان خاصی از زندگی‌ام داشته‌ام. اینکه هر کتابی را بتوانم مدتی زندگی کنم و برداشت خودم را داشته و بعد از نویسنده‌اش بگذرم!

پ. ن. ۱. چیز دیگری که در مورد این کار دوست دارم، این است که آنچه می‌نویسم، از کتاب‌های نویسنده‌هایی است که در دنیا و ایران مطرح‌اند و شاید رونویسی از نوشته‌های آنها به من کمک کند که قلم من هم روان‌تر شود و بتوانم خودم هم از خودم و دوست‌داشته‌هایم بهتر بنویسم.

1 دیدگاه

  1. سلام سمانه عزیز،
    روزت بخیر و روزگار به کام.
    امروز تا رسیدم سر کار و رفتم سراغ کامپیوتر، یهویی شما وارد ذهنم شدی؛ خندان و قدم زنان. با قدم های تند. و صدای دلنشین خنده هایت و این جمله غرور برانگیزت که:” من قبل از این که به آکادمی بیایم هم، زن موفقی بودم……….”؛ و هزار بار شکر کردم خدای را به پاس قرار دادن چنین دوستانی در مسیرم، که این سخنان پر شور و نشاطی که همه نشان از شکرگزاری آنهاست تا نداشتن هیچ مشکلی و مسئله ای؛ و این که از هر آنچه که گره ای در ابروانشان می اندازد به جای استفاده از لفظ غم و غصه تنها به “کاری پیش آمده” بسنده می کنند.
    هم به وبلاگت سر زدم و هم گاه نوشته هایت را خواندم. ایده خوبی است که خلاصه کتاب های خوانده شده ات را بنویسی تا دوستانت هم از آن بهره مند شوند.

    به سان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند،
    رونده باش!
    امید هیچ معجزی ز مرده نیست،
    زنده باش.
    فریده فریور

پاسخی بنویسید